یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان جمعه 26 تير 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی
معشوقه به سامان شد، تا باد چُنین بادا مُلکی که پریشان شد از شومیِ شیطان شد یاری که دلم خَستی در بر رُخِ ما بَستی هم باده جُدا خوردی هم عیش جُدا کردی زان طلعتِ شاهانه زان مشعلۀ خانه زان خشمِ دروغینش زان شیوۀ شیرینش شب رفت، صَبوح آمد، غم رفت، فتوح آمد از دولتِ مَحزونان وز همّتِ مجنونان عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد ای مطربِ صاحبـدل در زیر مکُن منزل درویش فریدون شد، هم کیسۀ قارون شد آن باد هوا را بین ز افسونِ لبِ شیرین فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی آن گرگ بدان زشتی با جهل و فَرامُشتی «شمس الحقّ تبریزی» از بس که درآمیزی از «أَسلَمَ شیطانی»، شد نفسِ تو ربّانی آن ماه چو تابان شد کَونَین گلستان شد بر روح بَراَفزودی تا بود چنین بودی قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد از کاخ چه رنگستش؟ وز شاخ چه تنگستش؟ ارضی چو سمایی، شد مقصودِ سنایی شد «خاموش» که سرمستم، بربست کسی دستم |
|||
|